۱)موج تبلیغات منفی علیه توافقنامه ایران و چین شدت گرفته است. از زمان اعلام توافق تا کنون، بعضی هنرپیشههای ایرانی مقیم خارج، رسانههای فارسیزبان و حتی برخی مقامات ارشد سابق - بعضاً بدون کوچکترین اطلاع از کلیات توافق - برای ایجاد بدبینی نسبت به آن به تکاپو افتادهاند.
۲) محور اصلی حملات هم مستمسک «محرمانه» بودن توافق است. توضیح سخنگوی دولت مبنی بر اینکه توافق به درخواست چین محرمانه مانده نیز بهانهای شده برای اینکه طرف چینی را طرف مسلط قرارداد جلوه دهند.
۳) برخی در فضای مجازی این نکته را مطرح میکنند که قرارداد چنان استعماری است و چین را بر ایران مسلط کرده که از هماکنون به ایران اجازه انتشار متن را هم نمیدهد!
۴) در اینجا به چند نکته در مورد مقولهٔ «محرمانگی» توافقات بینالمللی و وضعیت این توافق خاص میان ایران و چین ذکر میگردد و از افکار عمومی دعوت میشود - فارغ از جوسازیهای عوامفریبانه و بدون پیشقضاوت - نسبت به آن تأمل کنند:
۵) اول اینکه در هر توافق بینالمللی اصل بر این است که هر اقدام در مورد توافق با رضایت طرفین اتخاذ شود. این یک عُرف و اصل مهم و جا افتاده است که در مورد توافقات دوجانبه (Bilateral agreement) موضوعیتی بیشتری دارد.
۶) علاوه بر این، رعایت این اصل آزمونی هم برای سنجش استحکام و پایداری رابطهٔ پدید آمده است.
۷) در واقع، اگر از همان ابتدای امر دو طرف نتوانند بر سر بدیهیترین و رایجترین مسائل شکلی (مانند انتشار یا عدم انتشار متن) با یکدیگر توافق و همکاری کنند، طبیعتاً بحث از همکاریهای بلندمدت راهبردی و محتوایی بحث عبث و بلاموضوعی خواهد بود!
۸) در مورد این توافق ۲۵ ساله نیز دولت چین - طبق الگوی قراردادهای مشابهی که با چندین کشور دیگر منعقد کرده - براساس دلایل محکم و قابل تأملی که مطرح نموده خواستار عدم انتشار متن شده و دولت ایران نیز درخواست چین را با ملاحظاتی پذیرفته است.
۹) دوم اینکه عدم انتشار متن توافقنامههای کلان و راهبردی دوجانبه - دستکم تا زمان به بار نشستن ثمرهٔ نقشه راه - یک رسم بسیار رایج درعرصهٔ بینالمللی است.
۱۰) برای راستیآزمایی این ادعا منتقدین میتوانند تلاش کنند متن قراردادهای همسطح مشابه میان چین و برخی دیگر از کشورها را جستجو کنند تا خود ببینند چند متن از این جنس کشف و استخراج خواهند کرد! حساسیت بر سر «محرمانه بودن متن تا حصول نتیجه» هم به هیچ عنوان منحصر به دولت چین نیست.
۱۱) مذاکرات «معاهده تجاری و سرمایهگذاری فرا آتلانیک» میان آمریکا و اتحادیه اروپا (TTIP) عملاً از دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۸ در جریان بود بی آنکه حتی یک شهروند یا سیاستمدار آمریکایی یا اروپایی - خارج از دایرهٔ محرمان - از محتوای آن مطلع باشد.
۱۲) در این مورد خاص، نه تنها فقط «مذاکرهکنندگان برگزیده» کمیسیون اروپا (و نه حتی تمام اعضای کمیسیون) مجاز به کسب اطلاع از متن بودند، بلکه انتقال متن به صورت الکترونیکی یا حتی چاپ آن به روی کاغذ از سوی طرف آمریکایی منع شده بود...
۱۳) و مذاکرهکنندگان صرفاً مجاز بودند در اتاقهای امن در برخی سفارتخانههای آمریکا در اروپا به محتوای متن مذاکرات دسترسی داشته باشند!
۱۴) حقیقت این است که برخی قراردادهای همکاری - چه میان دولتها، چه میان دولتها و سازمانهای بینالمللی، و چه میان بخش خصوصی و برخی دولتها - نه فقط در حین مذاکرات که حتی سالها بعد از انعقاد و اجرا محرمانه مانده است.
۱۵) پس استثنا جلوده دادن مورد چین و ایران - یا نسبت دادن محرمانگی قرارداد به شایعات عامیانه از قبیل «فروش ایران» و «فروش کیش» و «واگذاری نفت» و «استقرار نیروهای نظامی چین در ایران» - قطعاً اقدامی مغرضانه و خلاف منافع ملی است.
۱۶) اما باز با توجه به حساسیت افکار عمومی در ایران و با عنایت به التهابی که کارگزاران جنگروانی همواره با تبلیغات منفی در اذهان مردم پدید میآورند، در مورد قرارداد ۲۵ ساله میان ایرن و چین -با پافشاری و اصرار دکتر ظریف - فعلاً دولت چین با انتشار «فکت شیت» از جانب طرفین موافقت کرده
۱۷) و توافق بر سر انتشار جزئیات بیشتری از متن - تا آنجا که به مصلحت ملی باشد - نیز کماکان تابع مذاکره است.
۱۸) سوم اینکه اصولاً انتشار متن کامل یک توافق راهبردی و کلان اینچنینی به نفع هیچیک از دو کشور نیست.
۱۸) اینکه رقبای ایران - به ویژه ایالات متحده آمریکا - در مورد عمق و گستردگی و دامنهٔ همکاریها میان ایران و چین در بُهت و ابهام بمانند، قطعاً نکته مثبتی است و دست ایران را در مذاکرات احتمالی آتی با آنها بازتر کرده و طرف مقابل را بیش از پیش مستعد امتیازدهی خواهد ساخت.
۱۹) در واقع، برای رفع همین ابهام و به تبع برای تقویت موضع مذاکراتی خودشان است که دولتهای غربی رقیب - به کمک برخی سلبریتیها و رسانههای فارسیزبان وابسته - به این شدت تلاش دارند افکار عمومی ایران را نسبت به این توافق بدبین و دولت ایران را برای افشای متن آن تحت فشار قرار دهند.
۲۰) متاسفانه، در هفت سال اخیر، رقبای دولت در داخل کشور و جریانهایی که از آیندهٔ سیاسی جواد ظریف هراس دارند نیز چنان عامدانه مردم را نسبت به سیاست خارجه و دستگاه دیپلماسی بدبین کردهاند که بهرهٔ ایران همواره از این «محرمانگی» یک بهرهٔ «حداقلی» است و...
۲۱)... دولت بعضاً ناچار است برای تسکین نگرانیها و آرام کردن اذهان عمومی یا مشتاش را نزد رقیبِ نامحرم باز کند یا برای فرونشاندن تئوریهای توطئه، در اظهارات خود از اهمیت قرارداد فرو بکاهد!
۲۲) هر چقدرهم بیشتر مقامات کشور ناگزیر شوند بر گزارههایی از قبیل اینکه «این قرارداد صرفاً یک نقشه راه است» یا «صرفاً با چین بر سر یک سری کلیات توافق کردهایم» تاکید کنند، کشور ایران از این محرمانگی بهرهٔ کمتری خواهد برد؛
۲۳) چرا که دولتهای غربی در امتیازدهی به ایران ضرورت کمتری احساس خواهند کرد.
۲۴) این در حالی است که دولت چین - که دیپلماتهای آن در کمال آسایش ایفای وظیفه میکنند و دولتش مانند ایران دغدغهٔ تسکین افکار عمومی خود را ندارد - میتواند از این قرارداد راهبردی بیشترین نفع را از آن خود سازد!
۲۵)چهارم اینکه تجربهٔ هر دو کشور ایران و چین در سالهای اخیر نشان داده هرچه جزئیات یک پروژه برای دولت آمریکا آشکارتر باشد، در کارشکنی و ممانعت از تحقق آن پروژه توفیق بیشتری خواهد داشت.
۲۶) فراموش نکردهایم که سالها پیش وقتی بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) در روند بازرسیشان اسم برخی سازندگان رایانههای سازمان انرژی اتمی ایران را از روی دستگاهها خوانده بودند، آن شرکتها - علیرغم اینکه روابطشان با ایران حتی در چارچوب تحریمها هم غیرقانونی نبود -
۲۷) بلافاصله تحت فشار دولت آمریکا برای قطع همکاری با ایران قرار گرفتند! از آن پس، سازمان انرژی اتمی مجبور شد روی اسم سازندگان جدید برچسب بگذارد تا آنها را از گزند فشارهای رسمی و غیر رسمی وزارت دارایی آمریکا و گروههای فشار - مانند موسسه FDD و UANI - مصون بدارد!
۲۸) دولت چین نیز در مواجه با آمریکا تجربیات مشابهی دارد. در گیر و دار جنگ تجاری با آمریکا، مقامات چینی همچنان درگیر تلاش برای آزادی فرزند یکی از مدیران ارشد شرکت «هوآوی» هستند که سالها پیش طی سفری به کانادا به حکم دادگاهی در آمریکا بازداشت شد و همچنان منتظر استرداد مانده است.
۲۹) به بیان دیگر، حساسیت هر دو کشور بر سر محرمانه ماندن توافق - به ویژه چین که در کانون یک جنگ تجاری تمام عیار با آمریکا قرار گرفته - کاملاً قابل درک است.
۳۰) در حقیقت، هر چند حساسیت افکار عمومی نسبت به منافع ملی حساسیتی مقدس و قابل تقدیر است، اما لازم است مردم ما نسبت به جوسازیها و تلاشهای مغرضانه برای بی اعتبارسازی دستگاه دیپلماسی کشور نیز مطلع و هشیار باشند.
۳۱) در واقع، اینکه با ارج نهادن به تبلیغات مغرضانهٔ جریانهای متخاصم و گوش فرادادن به تحلیلهای جهتدار - آن هم از جانب افراد غیرمتخصص یا وابسته - مدام دستگاه دیپلماسی کشور را مجبور کنیم میان مصلحت کشور و آبروی خود یکی را انتخاب کند، بزرگترین لطمه را به منافع ملی زدهایم.
۳۲) بی اعتمادی عمومی مزمن نسبت به تصمیمات و برخی اقدامات دولتها از چهل سال پیش تا کنون دلایل متعددی دارد و بازسازی این اعتماد یک ضرورت ملی و امنیتی است.
۳۳) اما لازم است بدانیم جو منفی کنونی علیه قرارداد با چین با استناد به «عدم شفافیت و فقدان اطلاعرسانی» در مورد جزئیات آن از جانب دولت فعلی توجیهپذیر نیست.
۳۴) همانطور که ذکر شد، دولت در اطلاعرسانی در مورد توافق - علیرغم تمام هزینهها - مطابق اصول توافقات دوجانبه، عُرف محرمانگی، استراتژی مذاکراتی و مصالح امنیتی عمل کرده است.
۳۵) حتی تا آنجا که به مصلحت کشور بوده، وزارت امور خارجه تلاش کرده با انتشار «فکت شیت» نگرانیها و دغدغهٔ افراد دلسوز و خیرخواه را تسکین بخشد.
۳۶) ولی این را هم به یاد داریم که سال گذشته بند بند «کنوانسیون خزر» با تمام جزئیات منتشر شد اما باز رسانههای مغرض کموبیش موفق شدند بخشی از جامعه را متقاعد کنند دولت ایران «دریای خزر را فروخته» و «ایران دیگر در دریا سهمی ندارد»!
۳۷) پس در کنار این بی اعتمادی مزمن، بدبینی مفرط بخشی از جامعه نسبت به اقدامات دولت در حوزه سیاست خارجه علل دیگری هم دارد. باید مردم بدانند یکی از علل اصلی منفینگریها، جاری بودن یک «جنگ روانی» تمام عیار علیه ایران از خارج از کشور و یک رقابت جناحی غیرمسئولانه در داخل کشور است؛
۳۸) و جا دارد افکار عمومی نسبت به این عوامل نیز بیش از این حساس و آگاه باشد/ پایان.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱) اینکه رقبای ایران - به ویژه ایالات متحده آمریکا - در مورد عمق و گستردگی و دامنهٔ همکاریها میان ایران و چین در بُهت و ابهام بمانند، قطعاً نکته مثبتی است و دست ایران را در مذاکرات احتمالی آتی با آنها بازتر کرده و طرف مقابل را بیش از پیش مستعد امتیازدهی خواهد ساخت.
۲) در واقع، برای رفع همین ابهام و به تبع برای تقویت موضع مذاکراتی خودشان است که دولتهای غربی رقیب - به کمک برخی سلبریتیها و رسانههای فارسیزبان وابسته - به این شدت تلاش دارند افکار عمومی ایران را نسبت به این توافق بدبین و دولت ایران را برای افشای متن آن تحت فشار قرار دهند.
معمولاً در برابر این استدلال که باید از فرصتها استفاده کرد، دوستان به سابقه دشمنی حزب دموکرات با ایران اشاره میکنند! اما اصلاً بحث ما بر سر این نیست که حزب دموکرات بهتر است یا جمهوریخواه! بحث بر سر فرصتها در یک بازه زمانی مشخص و گزینههای واقعی برای سیاستگذاری است:
۱) امروز یک دولت در آمریکا بر سر کار آمده که مدعی است «سیاست فشار حداکثری» را شکستخورده میداند و قصد دارد تحریمها را بردارد. در مقابل آن، یک سری لابی قدرتمند متخاصم نیز به تکاپو افتادهاند تا مانع بازگشت این دولت به برجام و برچیدن سیاست فشار حداکثری شوند.
۲) این تقابل در واشنگتن یک حقیقت است و انکار آن نیز مانع ارزیابی درست از صحنه و سیاستگذاری متناسب خواهد بود! در واقع، انکار این جدال نادیده گرفتن میلونها دلار هزینه، هزاران ساعت لابیگری و حضور رسانهای و هزاران صفحه مقالهایست که لابی ایرانستیز در دو ماه اخیر تولید کرده است!
By maintaining Trump's "maximum pressure" policy while insisting that Iran commits to "follow-on negotiations" on its key security components before lifting sanctions, the Biden administration may compromise the non-proliferation regime in unforeseen ways:
1) Nuclear proliferation is not the only factor that begets nuclear proliferation. A significant conventional threat - and the threat of economic implosion - may also prompt a state to pursue nuclear weapons. Israel & South Africa's nuclear programs are two cases in point:
2) None of them pursued nuclear weapons because a rival did or for prestige! They did so - respectively - in light of conventional threats by neighbors and international ostracization!
۱) در مورد رویکرد بایدن در قبال برجام باید نگاهی جامعتر و چندجانبهنگرتر اتخاذ کرد. نمیتوان بدون درک درستی از تعامل و تقابل جریانهای مختلف در درون آمریکا - و بررسی دینامیک حاکم میان آنها - به درک درستی از ظرفیتهای پیش رو رسید.
۲) حقیقت این است که در صحنهٔ سیاست داخلی آمریکا موضوع «ایران» موضوع حساسیتبرانگیز و پیچیدهای است؛ همانطور که در ایران نیز موضوع «آمریکا» موضوع بحثبرانگیز و حساسی است.
۱) در هر دو کشور مخالفان برجام برای اینکه «دیپلماسی» در دولت روحانی به نتیجه نرسد فعالیت میکنند. در آمریکا، لابیهای ایرانستیز به شدت فعال شدهاند و تلاش میکنند با همسو کردن کنگره - و گروگان گرفتن سایر برنامههای بایدن - روند دیپلماسی را به تعویق بیندازند.
۲) آنها پیشبینی میکنند دولت بعدی در ایران - چنانچه یک دولت اصولگرا باشد - به دلیل ضعف فنی، گفتمان ضد دیپلماسی و وجاهت بینالمللی، قادر به رسیدن به توافق با غرب نخواهد بود یا اینکه به خاطر ضعفهای سیاسی و فنی امتیازات زیادی واگذار خواهد کرد.
چرا جریانهای ایرانستیز در واشنگتن از انتصاب رابرت مالی (@Rob_Malley) به عنوان مسئول امور ایران در وزارت خارجهٔ دولت بایدن عصبانی هستند؛ یا اصولاً رویکرد او چه تفاوتهایی با سلفاش در دولت ترامپ دارد؟
۱) اول اینکه رابرت مالی معتقد است دولت بایدن نباید از آنچه جریان ایرانستیز «دستاورد فشار حداکثری» میخواند به مثابه «اهرم» مذاکراتی علیه ایران استفاده کند. به نظر او، اگر تحریمهای ترامپ کارکرد «اهرم» داشت، خود او میتوانست از آن برای کسب امتیاز بیشتر از ایران بهرهبرداری کند.
۲) در واقع، رابرت مالی معتقد است کنار گذاشتن برجام و تداوم روند افزایش فشار بر ایران باعث خواهد شد ایران نیز به «اهرمسازی» متقابل در حوزه هستهای و منطقهای روی بیاورد؛ و ایجاد چنین وضعیتی - یعنی مبادرت به مسابقهٔ اهرمسازی - را به نفع هیچیک از بازیگران نمیداند.