۱) در مورد رویکرد بایدن در قبال برجام باید نگاهی جامعتر و چندجانبهنگرتر اتخاذ کرد. نمیتوان بدون درک درستی از تعامل و تقابل جریانهای مختلف در درون آمریکا - و بررسی دینامیک حاکم میان آنها - به درک درستی از ظرفیتهای پیش رو رسید.
۲) حقیقت این است که در صحنهٔ سیاست داخلی آمریکا موضوع «ایران» موضوع حساسیتبرانگیز و پیچیدهای است؛ همانطور که در ایران نیز موضوع «آمریکا» موضوع بحثبرانگیز و حساسی است.
۳) برای درک این پیچیدگی تصور کنید اگر یک دولت اصولگرا در ایران از یک معاهده با آمریکا خارج شده بود، آنگاه یک دولت اصلاحطلب برای بازگشت به همان معاهده با چه فشارها و موانعی در داخلی کشور مواجه میشد!؟ وضعیت دولت بایدن در مورد بازگشت به برجام هم کموبیش با این تصویر شباهت دارد.
۴) دولت بایدن با یک فضای سنگین سیاسی و موانع قابل ملاحظهای روبروست و عبور از این موانع نیز مستلزم شجاعت، ریسکپذیری و یک اراده قوی است. مضاف براینکه، در آمریکا لابی اسرائیل و جریان تندرو نیز روزانه تلاش میکنند به این موانع اضافه کنند.
۵) آخرین تلاش آنها هم یارکشی از دموکراتهای تندرو مانند سناتور" ممندز" است تا نهاد کنگره را با مخالفان برجام همسو کنند. در واقع، تلاش آنها این است که با همسوسازی کنگره، سایر برنامههای دولت بایدن را به گروگان بگیرند تا او مجبور شود در مورد برجام تمکین کند.
۶) حال سؤال این است که دولت بایدن برای مواجهه با این فضا چه برنامهای دارد؟ آیا مقاومت خواهد کرد یا مغلوب این فضا و همراه برجامستیزان خواهد شد؟
۷) در هر حال، هرچند بازگشت به برجام برای بایدن هزینه سیاسی دارد اما -با توجه به شعارهای انتخاباتی و مواضع چند سال اخیر بایدن و اعضای فعلی تیم سیاست خارجه او- عدم بازگشت به برجام هم برایشان هزینه حیثیتی خاص خود را دارد.
۸) محتمل است اعضای ارشد تیم سیاست خارجی بایدن این شیوه را پیش بگیرند که در کلام و شعار رفتارهای تند و قلدرمآبانهای از خود نشان دهند تا فشار تندروهای داخلی را کاهش دهند اما به تدریج به صورت خزنده وارد توافق شوند. معتقدم دولت ایران باید برای این سناریو آماده باشد.
۹) هر چقدر با گذشت زمان روند بازگشت به برجام به طول بینجامد، نه تنها سوءظن حاکمیت در ایران نسبت به نیت دولت بایدن تشدید خواهد شد بلکه مخالفان برجام در واشنگتن نیز موانع داخلی را بیشتر تحکیم و تثبیت خواهند کرد.
۱۰) در بسیاری از کشورها مداخله مستقیم مقامات غیرمسئول در امور خارجه خلاف قانون است.
۱۱) مثلاً در آمریکا قانونی به اسم Logan Act وجود دارد که برای مقامات غیرمسئول محدودیتهایی در این حوزه ایجاد میکند و مانع از این میشود که مقامات ارشد (حتی مقامات سابق) خارج از حیطه وظایف خود - و بدون هماهنگی با دستگاه سیاست خارجی - در امر سیاست خارجی ورود پیدا کنند.
۱۲) وجود این قبیل قوانین در اغلب کشورها نشان میدهد تا چه اندازه ممانعت از «مداخله» و ارسال «پیامهای متناقض» در صحنه سیاست بینالملل حائز اهمیت است. ظاهراً در ایران چنین محدودیتهایی وجود ندارد.
۱۳) یک مشکل دیگر این است که ایران - برخلاف بسیاری از کشورها - در معرض یک جنگ روانی و رسانهای تمام عیار نیز قرار دارد و همین امر موضعگیری مقامات غیرمسئول را به مراتب حساسیتبرانگیزتر میسازد.
۱۴) در واقع، یک سیستم تبلیغاتی عظیم درست شده که اظهارات و گفتههای مقامات و شخصیتهای مشهور ایران را رصد میکند و از میان آنها مواضعی را بزرگنمایی و برجسته میکند که قابلیت بهرهبرداری علیه ایران داشته باشند.
۱۵) مثلاً وقتی یکی از مقامات کشور در مورد بازه زمانی لغو تحریمها در یک نشریه آمریکایی اظهار نظر میکند، آن نشریه در تیتر مقالهٔ خود موضع آن شخصیت سیاسی را موضع «ایران» مینامد و در متن مقاله نیز آن شخص را زیرکانه مسئول تدوین «سیاستهای کلان ایران» میخواند.
۱۶) یعنی عملاً اینگونه القا میکند که سیاست کلان نظام در مورد «لغو تحریمها» حرفی است که آن شخصیت سیاسی به آن نشریه میزند، نه آنچه دولت و وزیر امور خارجه ایران رسماً بیان میکنند!
۱۷) به نظر لازم است قانونی در ایران وضع شود که به موجب آن مقامات غیرمسئول در امور بینالمللی موظف شوند در این قبیل اظهارنظرها ابتدا موافقت وزارت خارجه را کسب کنند و با هماهنگی وارد فضای عمومی و رسانهای شوند.
۱۸) یکی از مهمترین چالشها در سال آینده واکنشی خواهد بود که اسرائیل و رژیمها متخاصم منطقه به بازگشت احتمالی آمریکا به برجام و احیای این توافق نشان خواهند داد. این واکنش قطعاً ابعاد سیاسی، راهبردی و امنیتی دارد؛ اما ممکن است حتی یک بُعد نظامی نیز داشته باشد.
۱۹) افکار عمومی ایران خواستار یک سیاست خارجهای است که امنیت و همزمان «حقوق اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی» مردم را تأٔمین کند. یعنی یک سیاست خارجی که با نیتِ خدمت به امنیت، آسایش روانی و رفاه اقتصادی کشور تدوین و طراحی شده باشد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
معمولاً در برابر این استدلال که باید از فرصتها استفاده کرد، دوستان به سابقه دشمنی حزب دموکرات با ایران اشاره میکنند! اما اصلاً بحث ما بر سر این نیست که حزب دموکرات بهتر است یا جمهوریخواه! بحث بر سر فرصتها در یک بازه زمانی مشخص و گزینههای واقعی برای سیاستگذاری است:
۱) امروز یک دولت در آمریکا بر سر کار آمده که مدعی است «سیاست فشار حداکثری» را شکستخورده میداند و قصد دارد تحریمها را بردارد. در مقابل آن، یک سری لابی قدرتمند متخاصم نیز به تکاپو افتادهاند تا مانع بازگشت این دولت به برجام و برچیدن سیاست فشار حداکثری شوند.
۲) این تقابل در واشنگتن یک حقیقت است و انکار آن نیز مانع ارزیابی درست از صحنه و سیاستگذاری متناسب خواهد بود! در واقع، انکار این جدال نادیده گرفتن میلونها دلار هزینه، هزاران ساعت لابیگری و حضور رسانهای و هزاران صفحه مقالهایست که لابی ایرانستیز در دو ماه اخیر تولید کرده است!
By maintaining Trump's "maximum pressure" policy while insisting that Iran commits to "follow-on negotiations" on its key security components before lifting sanctions, the Biden administration may compromise the non-proliferation regime in unforeseen ways:
1) Nuclear proliferation is not the only factor that begets nuclear proliferation. A significant conventional threat - and the threat of economic implosion - may also prompt a state to pursue nuclear weapons. Israel & South Africa's nuclear programs are two cases in point:
2) None of them pursued nuclear weapons because a rival did or for prestige! They did so - respectively - in light of conventional threats by neighbors and international ostracization!
۱) در هر دو کشور مخالفان برجام برای اینکه «دیپلماسی» در دولت روحانی به نتیجه نرسد فعالیت میکنند. در آمریکا، لابیهای ایرانستیز به شدت فعال شدهاند و تلاش میکنند با همسو کردن کنگره - و گروگان گرفتن سایر برنامههای بایدن - روند دیپلماسی را به تعویق بیندازند.
۲) آنها پیشبینی میکنند دولت بعدی در ایران - چنانچه یک دولت اصولگرا باشد - به دلیل ضعف فنی، گفتمان ضد دیپلماسی و وجاهت بینالمللی، قادر به رسیدن به توافق با غرب نخواهد بود یا اینکه به خاطر ضعفهای سیاسی و فنی امتیازات زیادی واگذار خواهد کرد.
چرا جریانهای ایرانستیز در واشنگتن از انتصاب رابرت مالی (@Rob_Malley) به عنوان مسئول امور ایران در وزارت خارجهٔ دولت بایدن عصبانی هستند؛ یا اصولاً رویکرد او چه تفاوتهایی با سلفاش در دولت ترامپ دارد؟
۱) اول اینکه رابرت مالی معتقد است دولت بایدن نباید از آنچه جریان ایرانستیز «دستاورد فشار حداکثری» میخواند به مثابه «اهرم» مذاکراتی علیه ایران استفاده کند. به نظر او، اگر تحریمهای ترامپ کارکرد «اهرم» داشت، خود او میتوانست از آن برای کسب امتیاز بیشتر از ایران بهرهبرداری کند.
۲) در واقع، رابرت مالی معتقد است کنار گذاشتن برجام و تداوم روند افزایش فشار بر ایران باعث خواهد شد ایران نیز به «اهرمسازی» متقابل در حوزه هستهای و منطقهای روی بیاورد؛ و ایجاد چنین وضعیتی - یعنی مبادرت به مسابقهٔ اهرمسازی - را به نفع هیچیک از بازیگران نمیداند.
1) Iran fully complied with all #JCPOA restrictions until a year after Trump withdrew from the agreement. Any contention that Iran would not abide by the deal if the U.S returns to the JCPOA first is misleading and unsubstantiated.
2) On the other hand, if Iran returns to full compliance first, there's no guarantee the U.S would follow through with a promise to do the same.
3) In fact, the mood in Washington is that "there's nothing legally, politically or morally wrong with reneging on a promise if you feel you have the upper-hand and can squeeze even more concession out of your counterpart".
۱) معادل اصطلاح «فشار حداکثری» در ادبیات نظامی اصطلاح «جنگ تمام عیار» یا Total war است. جنگ تمام عیار نوعی نزاع مسلحانه است که در آن هیچ حد و مرزی وجود ندارد و با هیچیک از معیارها، موازین قانونی و مقررات حقوق بشردوستانه سازگار نیست.
۲) در آغاز بحران کرونا در ایران حتی یکی از کارمندان یکی از لابیهای حامی تحریم در مقالهای نوشته بود «آنجا که تحریمها شکست خورد، کرونا موفق خواهد شد»! سال قبل نیز در بحران سیل همین رویکرد را داشتند.