گمونم اواسط دههٔ هفتاد بود که ملودی‌ساز بزرگ اما نه چندان مشهور، به‌نام عباس خوشدل، دید یکي از بهترین کاراش، به‌نام «موج دریا»، به خوانندگی «پریسا» (ایرادي داره اگه مثل استاد شجریان و غیره، بگیم استاد پریسا؟) داره شهید می‌شه؛ چون تو جمهوری اسلامی نمی‌شد صدای زن رو پخش کرد.
تصمیم گرفت بسپره به یکي از به‌اصطلاح «داغ»ترین خواننده‌های روز، یعنی علیرضا افتخاری. خواننده‌های دامبولیِ پاپ هنوز تو جمهوری اسلامی امکان بروز نداشتن و افتخاری خوانندهٔ روز بود.
اما کار به این سادگی نبود. نیاز به تنظیم جدید بود و شاید شعر جدید. تنظیم جدید رو به فریدون شهبازیان سپردن. تنظیم استاااااااااااادانه و بی‌نظیر. شعرش مونده بود.
طبق افسانه، کارشون «هفت میلیون نسخه» فروخت. این رقم حتی توی پایتخت موسیقی و سرگرمی دنیا (آمریکا) هم رقم کمي نبود.
حتی قبل از این‌که داریوش مهرجویی خرفت بشه، حتی اونم آهنگي رو که تلویزیون از صبح تا شب پخش می‌کرد، توی یکي از فیلمای شاخصش گذاشت (گمونم فیلم لیلا). اینم کم‌سابقه بود. سیما و سینما با هم رابطهٔ خیلي خوبي ندارن. این آهنگ استثنا بود. صغیر و کبیر مملکت به خوبیش اقرار می‌کردن.
تنها بدیش اینه که اسمش اینه: «بوی پیراهن».
و برای شنیدنش باید سرچ کنید: «بوی پیراهن افتخاری»؛ که خب تصدیق می‌کنید که حال آدم به هم می‌خوره.
برگردیم سر بحث شیرین بازخوانی این کار:
ببینید بچه‌ها، که دلم از دلتنگی برای شما داره از سینه درمیاد و هر روز به یادتون اشک می‌ریزم و می‌گم «شکسته باد کسي کاینچنینمان می‌خواست» و الآنم به زور نوشیدن یک لیتر عرق نعنا تونستم خودمو راضی کنم که با وجود هشدار برادران به شما برگردم،
خلاصه ببینید بچه‌ها، «بازخوانی» به‌ندرت به قوتِ کار اصلی درمیاد. چون تنظیم‌کننده، آهنگساز، و خوانندهٔ اصلی، اگه آدمای جدی‌اي باشن (مثل عباس خوشدل) نهایتِ سعی خودشونو می‌کنن که اجرای اولیهٔ کار، بی‌نقص دربیاد.
اگه هم کار داغون باشه که خب، کسي بازخونیش نمی‌کنه.
اما کار افتخاری فراتر از این حرفا بود، خیلي هم فراتر بود.
اول، تنظیمِ فراتر از محشر. دوم، صدای خواننده، موجود احمق و (در اثر همین حماقت تاریخیش) مظلوم، اما بی‌نهایت مسلط و خوش‌صدا، علیرضا افتخاری، سوم و از همه مهم‌تر، شعرِ تصنیف.
شاعر تصنیف با نبوغي در حد حرومزادگی تشخیص داد که چون اول هر تیکه (از شدت نوشیدن عرق نعنا، نمی‌دونم باید به‌جای «تیکه» چی بگم) که دو نُت تکرار می‌شن، بهتره دو کلمهٔ تکراری بذاره: صحرا صحرا، دریا دریا، هر سو هر جا، پنهان پیدا...
حالا شاعرش کي بود بچه‌ها(یي که از شدت دلتنگی برای شما این قلبم داره از جا درمیاد)؟ رهی معیری؟ معینی کرمانشاهی؟
خیر. قیصر امین‌پور. شاعر جنگ و انقلاب.
نکته فقط ساخت شعر و تیکه‌های سوپر درخشاني مثل «روی تو بهشت برین، موی تو بنفشه‌ترین زنجیري به پای دل» نیست؛
گرچه این «بنفشه‌ترین زنجیري به پای دل»، بدون اغراق در حد بیتای خوب مولاناست؛ بلکه شاعرش با نبوغي در حد حرومزادگی تشخیص داد که اول هر مصرع که هر «تیکه»ی دو نُتی تکرار می‌شه، بهتره یک یا دو کلمه رو که دقیقاً دو هجا دارن تکرار کنه: صحرا صحرا، دریا دریا، هر سو هر جا، پنهان پیدا...
بچه‌ها قیصر آدمِ پَستي نبود. برعکس، آدم بسیار شریفي بود. به قضایای ۸۸ نرسید و فرصت اثبات شرافت خودشو پیدا نکرد. اما مسئولین نظام هم وقتي می‌شنیدن با خیال راحت می‌گه «من سکه نگرفتم» زیاد خوششون نمی‌اومد. موجود شریف و عزیزي بود و از بخت بدش بود که زود رفت.
من فقط برگشتم که همینو بگم.
قیصر، شاعر روستایی، قدبلند، خوش‌تیپ، با صدای طنین‌افکن، (ظاهراً، و به نقل رفقا) نظرباز، بسیار شریف، آدمِ پستي نبود.
این‌که باید دست‌کم سعی کنیم تو روزگاري که «یا با اونا یا با ما» شده گفتمان روز، سعی کنیم نگاهمونو از صفر و یکی تغییر بدیم.
این‌که یادمون باشه بعضي اشخاص بودن که هرگز فرصت نکردن ثابت کنن که با «اونا»ن یا با ما؛ اما من تردیدي در شرافتشون ندارم، چون خودم پسرِ یکي‌شونم.
و خودتونم نمی‌دونید فرداروز، این نکته چقدر اهمیت داره.
من دوستتون دارم و دلم بیشتر از چیزي که فکر می‌کنید براتون تنگه.
عه‌وا! یه مطلب رو (تکرار هر دو نت اول هر مصرع) توی رشته توئیت تکرار کرده‌م.
ایشالا که می‌بخشید و خودتون می‌دونید نوشیدن یک لیتر عرق دوآتیشه(ی نعنا) با آدم چی‌کار می‌کنه. همین که تونسته‌م به این درخشانی تایپ کنم از معجزاته.

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with Hosseyn ShanbehZaadeh (اسب شاخدار ویراستار سابق)

Hosseyn ShanbehZaadeh (اسب شاخدار ویراستار سابق) Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @hosseyn1988

14 Apr
ادامهٔ مطلب #جنگ_حران بین #کراسوس و #سورنا .
ماجرا تا اونجا رسید که کراسوس در بدترین مهلکهٔ ممکن افتاد وپسرش رو فرستاد به جنگِ رسته‌اي از پارتیان. نمی‌دونست که به دام می‌ره. بعد از باروندنِ تیرای بسیار، وقتي تیرا تموم شد، فکر می‌کرد راحت شده. ولی سروکلهٔ سلحشوران پارتی پیدا شد...
و پوبلیوس به همراه خودش دستور داد بکشدش تا زنده به دست پارتیان نیفته. کراسوس در اون مربع، در اردوی رومیان، از ماجرا بی‌خبر بود و به پسرک عزیزش می‌نازید.
نه تنها پسرش، بلکه بالغ بر پنج‌هزار لژیونر رومی در اون مهلکه کشته شدن و ۵۰۰ نفر اسیر شدن.
ادامهٔ ماجرا.
چند سوار معدود که تونسته بودن همون اول کاری از مهلکه فرار کنن، به اردوی رومیا برگشتن و از لای هزاران تیر، به کراسوس خبر دادن که سواران پارتی بر پسرش تاخته‌ن. هنوز از مرگش مطلع نبودن. دل کراسوس به‌شدت ریخت، اما همچنان خاطرش از پسرش و شجاعتش جمع بود و می‌گفت قطعاً حریفشون می‌شه.
Read 24 tweets
14 Apr
به‌جز اون الکترولیت که نفهمیدم چی شد، و به‌علاوهٔ شب+تریاک+چایی‌نبات، یه مورد دیگه رو هم نیستم: «شاهد».
روم به دیوار ولی شاهد یعنی بچه‌خوشگل. یه عده عارف بودن که هر وقت بچه‌خوشگل می‌دیدن (چون دختر خوشگل قابل رؤیت نبود) بهش سجده می‌کردن و می‌گفتن این شاهد زیبایی خداست! بساطي بوده.
دلیل این‌که «بچه» این‌قدر مورد پسند بوده زیاد پیچیده نیست. نُرم‌های اخلاقی با امروز فرق می‌کرد. خود عمل تجاوز به بچه خب همیشه قبیح بود (گیرم نه به قبح امروز)؛ اما همجنس‌گرایی و سکس رضایتمندانهٔ دو مرد بالغ با هم، دیگه زیادی قبیح بود. بچه‌بازی «معقول‌تر» بود.
و البته که جنس مؤنث، «ناموس انسان» تلقی می‌شد. قبلش ناموس برادرا و پدرش، و بعد، ناموس همسر. معمولاً (لااقل از یه دوره‌‌اي به بعد) روی‌پوشیده ظاهر می‌شدن و نه تنها امکان دیدنشون نبود، بلکه توصیف زیبایی‌شون هم حرمت‌شکنی تلقی می‌شد و ممکن بود باعث جنجال بشه.
Read 5 tweets
13 Apr
از هیئت سه‌گانهٔ روم، یعنی کراسوس، پُمپِی، ژولیوس سزار، دو نفر اخیر فتح مهمي کرده بودن و کراسوس که در این بین پولدارترین بود وخودشو بهترین ژنرال می‌دونست، قصد داشت فتح‌الفتوح کنه: سرزمین پارت. مهم‌ترین فتح تاریخ روم می‌شد.
ظرف یک سال به تحقیرآمیزترین مرگي کشته می‌شد.
#رشته_توییت
سه ویژگی بود که تمام شخصیت کراسوس رو تعریف می‌کرد. اول: پولدار بود. در حد مرگ پولدار بود.
دوم: بانفوذ بود. از ثروتش برای نفوذ سیاسی استفاده می‌کرد.
سوم: رقابتي با پمپی داشت در حد دشمنی؛ اما مجبور بود باهاش کنار بیاد و حتی یک سال با هم کنسول روم بودن. کنسول روم هر سال دو نفر بودن.
قیام اسپارتاکوس رو کراسوس سرکوبی کرده بود؛ اما اعتبارش به دلایل مفصل، به اسم پمپی تموم شد («اعتبارِ» مصلوب کردن هزاران نفر. احسنت.)
و باهاش مشکلات دیگه هم داشت. و ضمناً پمپی موجود احمقي بود اما خودش اطلاع نداشت.
دوران کنسولی کراسوس که تموم شد، قرار شد بره استاندار سوریه بشه.
Read 23 tweets
25 Sep 20
شبِ سردِ زمستوني بود تو قم. سرد که می‌گم یعنی آب دماغت که بیرون می‌اومد اگه فوراً پاکش نمی‌کردی یخ می‌بست.
رفتم که از روی یه پل هوایی رد شم. پیرزني یه کیسه دستش بود و به‌زحمت می‌خواست بره بالا. حسبِ وظیفه، که تک‌تکتون هم انجام می‌دید و افه چُسی نیست، بهش گفتم بارتو بده من.
برگشت نگاهم کرد. گفت: خیر ببینی مادر. خیر از جَوونیت ببینی. بار نیست مادر. نونه. نون می‌خوای؟ هزار تومن.
دست کرد یه نون شیرمال از تو کیسه‌ش درآورد. یه قرون تو جیبم نبود و عابربانک از اون پلِ هوایی دوووور.
وقتي دید خشکم زده با ناامیدی... با ناامیدی نون رو گذاشت تو کیسه‌ش. آه کشید.
و بعدش صحنه‌اي که سرمای شب رو صد برابر سردتر کرد:
لبخند زد.
از اون لبخندای استیصالِ پیرزنا. درست از همون نوعي که وقتي تو فیلمِ «بیا و بنگر» یه پیرزنِ فلج رو با تختش میارن می‌ذارن رو تپه که شاهدِ زنده‌زنده سوختنِ تمامِ هم‌روستاییاش باشه، به سربازای نازی نگاه می‌کنه،/
Read 10 tweets
25 Sep 20
رفیقم می‌گفت ما ایرانیا استادِ ریدن به مفاهیمیم. مثلاً از چیزي به‌عنوانِ «ماشین»، چیزي به‌عنوانِ «سمند» ساختیم، و از [سانسور]، [سانسور] ساختیم.
تمامِ هدفِ این «یارو با تابلو» این بود که شعارای کوچیک و بامزۀ گوگولی بنویسه که واقعاً بامزه بودن؛ و از طریقش به عرش رسید و میلیونر شد.
ملک‌الشعرا بهار سرِ این جمله به دردسر افتاد:
«خدایا، پروردگارا، تو به حکمت و مشیت بالغ خود به آلمان بیسمارک، به اتریش مترنیخ، به فرانسه ناپلئون دادی و به ما نیز آنچه لایق و درخور آن بودیم عطا نمودی».
این بنده‌خدا دیگه نهایتِ «شعارِ» کلّی و واقعاً «شعار»ش اینه که: ماسک بزن کسکش.
نمونۀ ایرانیش، که نمونۀ ریده‌مالِ خارجی‌شه، و البته احتمالاً به اعتقادِ ملک‌الشعرا بهار «آنچه لایق و در خور آنیمـ»ـه، شد دو تا یابو که تو یه عکس کنارِ کارتن‌خواب می‌نویسن فقر یعنی کتاب نخونی و فلان («بگویید کیک بخورند»)، «کتابو» یا «کتاب رو» رو بنویسی/
Read 14 tweets
24 Sep 20
از وقتي برگشتم توئیتر یه کلمه بسیار باب شده بود و اون «سم» بود. این چه سمّي بود من دیدم، سمّ اصلی اینه...
تا جایي که می‌دونم از اصطلاحِ ساقیای ماری جوانا گرفته شد. «حاجی جنسم سمّه».
نمی‌دونم چرا خوشم نمی‌اومد و نمی‌خواستم استفاده بکنم. تا این‌که این کلیپ رو باز دیدم. توئیتِ بعد.
سمّ اصلی اینه. از تیتراژش شروع می‌شه: فور الیزِ بتهوون که ریده توش. با انیمیشني که اون موقع بچه‌های دبیرستانی با یه نرم افزار می‌ساختن که الآن یادم نیست.
بعد می‌گه هوا چقدر سرد شده. بعد می‌گه آشنامون اسفند زیاد دود می‌کنه و این کارش خیلي خرافاتیه. باید کم دود کنه. بازم توئیت بعد.
بعدش می‌گه این هفته یه بنده‌خدایي مُرد و قبل از مرگش من باهاش مصاحبه کردم (و صد البته که چون شنیده بود یارو حالش خرابه مصاحبه رو گذاشته بود یه گوشه، تا طرف بمیره. چون اون‌قدر مشهور نبود که موقع حیاتش پخش کنه).
بعد مصاحبه‌شوندۀ مرحوم میاد. همچنان توئیتِ بعد.
Read 5 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!