(١/١٠) مشهورترین بخش از تاریخ اروپا در سدههای میانه مربوط به نبردهای بیرحمانهی سلحشورانه.
سلحشوران خیلی کلی و خلاصه دستهای از سپاهیان و نیروی نظامیِ هر حکمرانی بودن که یا جزو دسته اشراف محسوب میشدن و یا اشخاصی بودن که بخاطر فداکاری بسیار، این درجه رو از حکمرانان ناحیه
(٢/١٠) خودشون میگرفتن (و بعدش تقریبا جزو طبقه اشراف میشدن).
خوندن درباره اون همه جنگ و خونریزیِ بیدلیل و با دلیل باعت میشه آدم فکر کنه که آیا چیزی بوده که این سلحشوران ازش واقعا واهمه داشته باشن؟ جواب: بله. همسرانشون!
مورخی انگلیسی به نام "اوردریکوس ویتالیس"
(٣/١٠) وقایع جالبی رو نقل میکنه:
ویلیام فاتح (پادشاه انگلستان) در سال ١٠۶۶ سلحشوران خودش رو به انگلستان بود. (داستانش طولانیه ولی ویلیام فاتح پسر نامشروع پادشاه انگلستان بود که در فرانسه زندگی میکرد و بعد از مرگ پدرش، جنگید تا پادشاه انگلستان بشه.)
ولی اون سلحشوران
(١٠/۴) مجبور شدن همسرانشون رو در فرانسه تنها بذارن و برای جنگ به ویلیام ملحق بشن. ویلیام بعد از پیروزی به سلحشوران تعدادی زمین در انگلستان داد. حالا سلحشوران باید چکار میکردن؟ باید در همون زمینها به زندگی ادامه میدادن یا پیش همسرانشون در نُرماندی (شمال فرانسه) برمیگشتن؟
(١٠/۵) (قبل از اینکه بگین، بگم که منتقل کردن خانوادههاشون به انگلستان جزو گزینهها نبود چون اون سلحشوران از خاندانهای ارشد فرانسوی بودن.)
ولی به نقل از اوردریکوس، همسران سلحشوران دقیقا میدونستن که شوهراشون باید چکار کنن:
"بعضی خاتونهای نرمن چنان خشمگین بودند که پیامهای
(١٠/۶) بیانتها برای همسرانشان فرستادند. کلیت محتوا از این قرار بود که اگر آنها فوراً به خانه بازنمیگشتند، آنها (زنان) هم میرفتند و برنمیگشتند. سلحشوران درمانده بودند. میدانستند که اگر همقطاران و پادشاه را در خاک دشمن رها کنند، متهم به خیانت و بزدلی خواهند شد. از
(٧/١٠) سمت دیگر راضی نمیشدند که زنانشان ترکشان کنند."
تیغشون چقدر بُرّا بود؟
بعضی مثل "همفری دوتیلیو"، فرمانده دژ جدید نورمنها در ناحیه هیستینگز، کارش رو رها کرد و به فرانسه برگشت؛ حتی شمشیر سلحشوران ساکسون هم نتونست مانع دوتیلیو بشه. راند اول به نفع بانوان!
(٨/١٠) البته اوردریکوس وقایع دیگهای هم نقل میکنه درباره زنان ترسناک، که قاعدتاً همشون ختم به خیر نشدن:
"دژ ایوری هوشمندانه و بسیار محکم ساخته شده بود. این دژ را [بانو] آلبرد، همسرِ کُنتِ بیِوْ، ساخته بود. البته آلبرد معماری برجسته به نام لنفرد را به خدمت گرفت تا دژ را
(٩/١٠) طراحی کند. وقتی کار ساخت به پایان رسید، به دستور آلبرد، لنفرد را گردن زدند تا دیگر نتواند برای ممالک دیگر چنین دژی بسازد!
منتها این نهایت نبود. آلبرد بیشتر میخواست. او سعی کرد شوهرش را نیز از بالای برج دژ به پایین پرتاب کند ولی شکست خورد.
کنت دستور اعدام همسرش
(١٠/١٠) را صادر کرد و بدینگونه انتقام لنفرد نیز گرفته شد."
همونطور که واضحه، فقط سربازان و سلحشوران پای دیوارهای دژ نمیمردن.
❇️ منبع:
✳️Historica Ecclesiastica:
Orderic Vitalis
پ.ن)
زنان کلا عاملان مهمی در زندگی سلحشوران محسوب میشدن. اینقدر که حتی مردانِ غریبه هم حاضر بودن برای پاکدامنی یک زن بجنگن، حتی اگر اون زن مرده باشه!
در سال ١٢٨۶م لوییدوم، دوک باواریا، میخواست از شر همسرش خلاص بشه. اما یک دلیل میخواست. برای همین هم بهش تهمت خیانت زد.
پ.ن٢)
در نهایت هم به این بهانه همسر بیگناهش رو گردن زد.
در همون روز دوک یک تورنومنت مبارزه سلحشوران برای جشن گرفتن ترتیب داد. او قصد داشت برای خودش یک همسر جوان از بستگان سلحشوران حاضر پیدا کنه. ولی اتفاقی افتاد. ١٠٠ سلحشور با سپرهایی ظاهر شدن که روی همشون تصویر یک
پ.ن٣)
زنِ بدون سر قرار گرفته بود.
همه فریاد زدن "بخاطر اینکه دنیا ننگ دوک را ببیند."
تورنومنت لغو و دوک هم بیآبرو شد.
پ.ن۴)
دلیل اصلی رفتار سلحشوران چی بود؟ چرا اینقدر واجب میدونستن که خیلی بیباک باشن و بجنگن؟ چی بهشون میگفت اینطور از زنان دفاع کنن؟
ممکنه جوابهای زیادی مثل مهم بودن مفاهیم وفاداری، وطن، خدمت و... رو تحویل شما بدن. ولی موضوع خیلی سادهتر از ایناست. اکثر سلحشوران فقط
پ.ن۵)
جوانان احساساتی بودن. چرا؟ چون بیشتر این افراد، ایدههای زندگی خودشون رو از "شَروه خوان"ها میگرفتن! شروه خوانها در واقع دورهگردهای آوازهخوانی بودن که میگشتن و داستانهای رشادت گذشتگان رو میگفتن و از اشخاص حقیقی با تعریف وقایعی ازشون مثل "اژدها کشی"، افسانه میساختن.
پ.ن۶)
یکی از مشهورترین افسانهها بین سلحشوران که خیلیا باورش کردن و برای ساختن تجربه مشابه برای خودشون، خودشونو به کشتن دادن، افسانه اژدها کشی "سنت جورج" بود. (که خب قطعا فقط افسانه بود!)
سنت جورج امروزه هم به عنوان یک قدیس و حافظ انگلستان شناخته میشه.
پ.ن٧)
اوردریکوس یک انگلیسی بود (متولد ١٠٧۵م) که بعدها راهب و بعد هم به نوعی به فرانسه تبعید شد. وقتی پاش به فرانسه رسید، یک کلمه هم زبان نورمنها رو نمیفهمید. کتابی که ازش به عنوان منبع استفاده کردم، از نظر مورخان امروزی، معتبرترین منبع برای تاریخ هزاره ١١ام و ١٢ام میلادیه.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
(١/٨) تمام تاریخ آمریکا یه طرف، اون بخش مربوط به "تب کشف طلا" یه طرف.
بزرگترین تب طلا در تاریخ آمریکا، روز ٢۴ ژانویه ١٨۴٨ در شمال ایالت کالیفرنیا با کشف طلا در معدن "ساتِر"، واقع در حاشیه رود اَمِریکن، شروع شد.
با رسیدن این خبر به سانفرانسیسکو هزاران نفر از اهالی شهر و نقاط
(٢/٨) دیگه آمریکا به کالیفرنیا هجوم بردن.
چون سال ١٨۴٨ بود، تازه واردها به خودشون میگفتن "فوریتی ناینرز" (۴٩ایها/یه چیزی توی مایههای "آینده در ١٨۴٩ نهفته است.)
بین ١٨۴٨ تا ١٨۵٠ جمعیت کالیفرنیا از ١۴هزار به ١٠٠هزار نفر رسید!
جویندگان طلا برای رسیدن به کالیفرنیا سه
(٣/٨) راه داشتن:
١. با دلیجان و کاروان که مسیر زمینی سخت ودکند و خاکی بود.
٢. سفر دریایی به کِیپهورن و بعد سانفرانسیسکو که خیلی سفر گرونی بود.
٣. سفر با کشتی به پاناما، سفر زمینی با قاطر به ساحل اقیانوس آرام و دوباره سفر دریایی به سانفرانسیسکو که خطرناکترین مسیره.
❇️ #خویشتنداری (٢):
(١/٢٢) گفتیم مصرف زیاد الکل (بوز) جامعه آمریکا رو به قهقرا برده بود.
زنان اولین گروهی بودن که به ستوه اومدن چون دیگه نمیخواستن قربانی الکلی شدن بچهها و بیشتر اعضای خانوادهشون باشن.
اعتراضاتشون از ایالت اوهایو شروع شد و کارشون تجمع کردن جلوی ساختمانهای دولتی
(٢/٢٢) و Barها بود، به این شکل روی زمین زانو میزدن و دعا میکردن. همینطور شروع کردن به نوشتن کتابهایی در مذمت الکل برای بچهها که البته با خرافات پر شده بود و فقط برای ترسوندن بچهها بود. هیچ مقاومت و خشونتی هم علیه این زنان کارساز نشد.
افرادی هم مثل کری نیشن (که در
(٣/٢٢) قسمت قبلی بهش اشاره کردیم) باعث شدن زنان اراده بیشتری پیداکنن.
جنبشهای زنان شروع کرد به جواب دادن و مَردها بعداز مدتی کمکم بهشون پیوستن. منتها بديش این بود که با دور شدن زنان از خانوادههاشون، روال خانواده کمی با مشکل روبهرو شد و خیلی از زنان اعتراضات رو رها
❇️ #خویشتنداری (١):
(١/٢٠) دولت آمریکا در ١٩٢٠م مصرف بوز رو در سرتاسر کشور ممنوع کرد. (در آمریکا کلا به نوشیدنی الکلی میگن بوز که به دلیلش اشاره خواهم کرد.)
اسم این قانون رو گذاشتن "خویشتنداری". (البته خود واژه Prohibition هست که معنی تحتالفظیش میشه ممنوعیت. ولی
(٢/٢٠) ترجمه "خویشتنداری" ماهیت این واقعه تاریخی مناسبتره).
البته این تصمیم ناگهانی نبود. شرب خمر بعد از بردهداری شاید بزرگترین فساد آمریکاییها بود که از زمان جنگ داخلی درگیرش بودن. قبل از ایجاد سو تفاهم بگم که این موضوع خیلی فراتر از یک مسئله "مذهبی" بود.
آمریکاییها
(٣/٢٠) در قرون ١٨ و ١٩، به لیکور (نوعی نوشیدنی الکلی) میگفتن "مائده الهی". حتی برای خوابوندن بچههای کوچک توی شیرشون شراب رُم میریختن! اینطوری تعدادی از آمریکاییها در سن بلوغ به الکل معتاد بودن و هرچند ساعت باید یه لبی به خمره میزدن.
❇️ مجموعه #مسئله_هنگکنگ (١):
(١/٢٠) هنگکنگ! کلانشهری خودمختار با ٧میلیون جمعیت. این ناحیه از چین در نتیجه پیمان نانجینگ که بخاطر جنگ تریاک بسته شد، از سال ١٨۴٢ تا ١٩٩٧ در اختیار بریتانیا و مشهور به هنگکنگ بریتانیا بود. (البته به استثناء سال ١٩۴١ که ژاپن این ناحیه رو
(٢/٢٠) تسخیر کرد.)
قطعا این اواخر درباره اعتراضات هنگکنگ علیه حکومت چین شنیدین. پشت این اعتراضات حدود چند قرن تاریخ خوابیده و فکر کنم بد نباشه سری بهشون بزنیم. ببینیم ماجرا از چه قرار بوده:
ناحیه هنگکنگ، با توجه به کشفیاتی که از دوران نوسنگی (اواخر عصر حجر) درش انجام
(٣/٢٠) شده، حدود ۵٠٠٠سال قدمت داره. اولین دودمان بزرگ چین که این ناحیه رو به قلمرو چین اضافه کرد، دودمان سونگ بود که مردمش مال یکی از اقوام اصلی و باستانی چینی بنام "قوم هان" بودن.
میزنیم جلو تا برسیم به قرن ١۶ام. تا اون زمان، چین ارتباط مستقیم و خاصی با اروپا نداشت،
(١/١١) وقتی از کشورهای "استعمار شده" بین قرون ١۵ام تا ١٩ام حرف میزنیم، همش تصویر یکسری کشور کاملا بیدفاع و مظلوم به ذهن میاد، درحالیکه بعضیا خوب از خجالت استعمارگران دراومدن.
بهترین مثال، "سریلانکا"ست؛ زمان رسیدن پرتغالیها.
جزیره سریلانکا (که اون زمان اسمش "سیلان" بود)
(٢/١١) پر از معابد ثروتمند و مردمی آرام و صلحطلب بود که بهشون میگفتن مردم "شینگالی"؛ تا اینکه پرتغالیها سر رسیدن. اونا اینقدر به طلا و جواهرات معابد ناخنک زدن و اینقدر دنبال زنان شینگالی افتادن و آزارشون دادن که خلقیات شینگالیها از این رو به اون روز شد.
البته شینگالیها
(٣/١١) از اسلحههای اروپایی خوششون نمیومد و به روش خودشون خشونت به خرج میدادن؛ مثل مخفی شدن، کمین کردن و دام گذاشتن توی جنگلها! قطعا تفنگ سلاح خطرناک و اکثراً مؤثریه ولی وقتی ناگهان یه شینگالی یه تخت سنگ بزرگ رو از ناکجاآباد حواله مغزتون میکنه، دیگه کاری ازش برنمیاد!
❇️مجموعه #جنگ_سرد (١۵):
(١/١٨) در مرحله دوم نیمچه کودتای کمونیستی سال ١٩٩١ در شوروی هستیم.
کودتا در روز ١٩آگوست رسماً شروع شد و با روز اولش با سخنرانی پرشور یلتسین در مقابل کاخ سفید (ساختمان پارلمان روسیه) به پایان رسید و با وجود قلع و قمع رسانهای، بازتاب خوبی گرفت.
(٢/١٨) روز ٢٠آگوست درجه اضطراب سران کودتا روی ١٠٠٠ بود، جوریکه تصمیم گرفتن مستقیما به صورت نظامی با یلتسین شاخ به شاخ بشن بلکه سرجاش بشینه.
در همین راستا ژنرال "کالینین" که توسط "یانایف" (جانشین زوری گورباچف) به فرماندهی نظامی کل ناحیه موسکو انتخاب شده بود، اعلام کرد
(٣/١٨) که از ساعت ١١شب ٢٠آگوست تا ساعت ۶ صبح روز بعد حکومت نظامی مطلق برقراره. برای همین هم اطرافیان یلتسین شستشون خبردار شد که خبراییه و به احتمال قوی ساختمان پارلمان در خطر حمله نظامیه.
با وجود نداشتن اسلحه و وسیله دفاعی، افراد حاضر در ساختمان پارلمان شروع کردن به