(١/٨) تمام تاریخ آمریکا یه طرف، اون بخش مربوط به "تب کشف طلا" یه طرف.
بزرگترین تب طلا در تاریخ آمریکا، روز ٢۴ ژانویه ١٨۴٨ در شمال ایالت کالیفرنیا با کشف طلا در معدن "ساتِر"، واقع در حاشیه رود اَمِریکن، شروع شد.
با رسیدن این خبر به سانفرانسیسکو هزاران نفر از اهالی شهر و نقاط
(٢/٨) دیگه آمریکا به کالیفرنیا هجوم بردن.
چون سال ١٨۴٨ بود، تازه واردها به خودشون میگفتن "فوریتی ناینرز" (۴٩ایها/یه چیزی توی مایههای "آینده در ١٨۴٩ نهفته است.)
بین ١٨۴٨ تا ١٨۵٠ جمعیت کالیفرنیا از ١۴هزار به ١٠٠هزار نفر رسید!
جویندگان طلا برای رسیدن به کالیفرنیا سه
(٣/٨) راه داشتن:
١. با دلیجان و کاروان که مسیر زمینی سخت ودکند و خاکی بود.
٢. سفر دریایی به کِیپهورن و بعد سانفرانسیسکو که خیلی سفر گرونی بود.
٣. سفر با کشتی به پاناما، سفر زمینی با قاطر به ساحل اقیانوس آرام و دوباره سفر دریایی به سانفرانسیسکو که خطرناکترین مسیره.
(٨/۴) مشکل اصلی راه آخری این بود که راهزنای پانامایی همیشه در کمین بودن (که خب خیلی کودن بودن! آخه کدوم دزد احمقی در مسیر رفت جیبت رو خالی میکنه وقتی میدونه قراره با طلا برگردی؟!)
بعد، یک مرد ثروتمند یک هفتتیرکِش تگزاسی به نام "رندی رانلِز" رو اجیر کرد تا به کمک یک
(٨/۵) تعداد اوباش دیگه، یک گروه به نام "پاسداران گرنادا" راه بندازن برای گرفتن راهزنان. این گروه تونست ٧٨ راهزن پانامایی رو بگیره و حلق آویز کنه. برای زهرچشم گرفتن از راهزنان دیگه هم اجساد رو بالای دار رها میکردن تا بپوسن.
البته خطرناکترین چیز درباره کالیفرنیا فقط سفر
(٨/۶) کردن بهش نبود. وقتی به کالیفرنیا میرسیدیم هم کلی بدبختی داشتیم. مثلا ممکن بود یکی بخواد ابزار استخراج طلات رو بدزده یا برای تصاحب دارایی و زمینِ جست و جوت به قتلت برسونه. چون تعداد کلانترها خیلی کم بود، معدنچیان "اجرای قانون" رو شخصا بدست گرفتن.
مثلا روستایی بود که
(٧/٨) اهالیش علاقه خاصی به دار زدن ملت داشتن و مطمئن شدن این علاقه رو همه تازهواردها واضح ببینن؛ اونا اسم شهرشون رو گذاشتن "دارآباد" (Hang town).
البته اسم فعلی این شهر هست Placerville. حدود یکسال قبل هم داشتن تصمیم میگرفتن که عکس طناب دار رو از آرم شهرشون حذف کنن یا نه.
(٨/٨) اسامی جذاب دیگهای هم بود مثل:
خشن و گوش به زنگ (Rough and ready)
یا یکی دیگه که در ارتفاعات سییِرا بود به نام "سراشیب ویسکی". سر راه همین شهر هم جایی بود به نام "دشت فقر" و اونم ختم میشد به "دره آخرین فرصت"!
خلاصه مردم باید یجوری از خودشون دفاع میکردن به هرحال!
❇️ منابع:
The Age of Gold, The California Gold Rush and the New American:
H. W. Brands
❇️ #خویشتنداری (٢):
(١/٢٢) گفتیم مصرف زیاد الکل (بوز) جامعه آمریکا رو به قهقرا برده بود.
زنان اولین گروهی بودن که به ستوه اومدن چون دیگه نمیخواستن قربانی الکلی شدن بچهها و بیشتر اعضای خانوادهشون باشن.
اعتراضاتشون از ایالت اوهایو شروع شد و کارشون تجمع کردن جلوی ساختمانهای دولتی
(٢/٢٢) و Barها بود، به این شکل روی زمین زانو میزدن و دعا میکردن. همینطور شروع کردن به نوشتن کتابهایی در مذمت الکل برای بچهها که البته با خرافات پر شده بود و فقط برای ترسوندن بچهها بود. هیچ مقاومت و خشونتی هم علیه این زنان کارساز نشد.
افرادی هم مثل کری نیشن (که در
(٣/٢٢) قسمت قبلی بهش اشاره کردیم) باعث شدن زنان اراده بیشتری پیداکنن.
جنبشهای زنان شروع کرد به جواب دادن و مَردها بعداز مدتی کمکم بهشون پیوستن. منتها بديش این بود که با دور شدن زنان از خانوادههاشون، روال خانواده کمی با مشکل روبهرو شد و خیلی از زنان اعتراضات رو رها
❇️ #خویشتنداری (١):
(١/٢٠) دولت آمریکا در ١٩٢٠م مصرف بوز رو در سرتاسر کشور ممنوع کرد. (در آمریکا کلا به نوشیدنی الکلی میگن بوز که به دلیلش اشاره خواهم کرد.)
اسم این قانون رو گذاشتن "خویشتنداری". (البته خود واژه Prohibition هست که معنی تحتالفظیش میشه ممنوعیت. ولی
(٢/٢٠) ترجمه "خویشتنداری" ماهیت این واقعه تاریخی مناسبتره).
البته این تصمیم ناگهانی نبود. شرب خمر بعد از بردهداری شاید بزرگترین فساد آمریکاییها بود که از زمان جنگ داخلی درگیرش بودن. قبل از ایجاد سو تفاهم بگم که این موضوع خیلی فراتر از یک مسئله "مذهبی" بود.
آمریکاییها
(٣/٢٠) در قرون ١٨ و ١٩، به لیکور (نوعی نوشیدنی الکلی) میگفتن "مائده الهی". حتی برای خوابوندن بچههای کوچک توی شیرشون شراب رُم میریختن! اینطوری تعدادی از آمریکاییها در سن بلوغ به الکل معتاد بودن و هرچند ساعت باید یه لبی به خمره میزدن.
(١/١٠) مشهورترین بخش از تاریخ اروپا در سدههای میانه مربوط به نبردهای بیرحمانهی سلحشورانه.
سلحشوران خیلی کلی و خلاصه دستهای از سپاهیان و نیروی نظامیِ هر حکمرانی بودن که یا جزو دسته اشراف محسوب میشدن و یا اشخاصی بودن که بخاطر فداکاری بسیار، این درجه رو از حکمرانان ناحیه
(٢/١٠) خودشون میگرفتن (و بعدش تقریبا جزو طبقه اشراف میشدن).
خوندن درباره اون همه جنگ و خونریزیِ بیدلیل و با دلیل باعت میشه آدم فکر کنه که آیا چیزی بوده که این سلحشوران ازش واقعا واهمه داشته باشن؟ جواب: بله. همسرانشون!
مورخی انگلیسی به نام "اوردریکوس ویتالیس"
(٣/١٠) وقایع جالبی رو نقل میکنه:
ویلیام فاتح (پادشاه انگلستان) در سال ١٠۶۶ سلحشوران خودش رو به انگلستان بود. (داستانش طولانیه ولی ویلیام فاتح پسر نامشروع پادشاه انگلستان بود که در فرانسه زندگی میکرد و بعد از مرگ پدرش، جنگید تا پادشاه انگلستان بشه.)
ولی اون سلحشوران
❇️ مجموعه #مسئله_هنگکنگ (١):
(١/٢٠) هنگکنگ! کلانشهری خودمختار با ٧میلیون جمعیت. این ناحیه از چین در نتیجه پیمان نانجینگ که بخاطر جنگ تریاک بسته شد، از سال ١٨۴٢ تا ١٩٩٧ در اختیار بریتانیا و مشهور به هنگکنگ بریتانیا بود. (البته به استثناء سال ١٩۴١ که ژاپن این ناحیه رو
(٢/٢٠) تسخیر کرد.)
قطعا این اواخر درباره اعتراضات هنگکنگ علیه حکومت چین شنیدین. پشت این اعتراضات حدود چند قرن تاریخ خوابیده و فکر کنم بد نباشه سری بهشون بزنیم. ببینیم ماجرا از چه قرار بوده:
ناحیه هنگکنگ، با توجه به کشفیاتی که از دوران نوسنگی (اواخر عصر حجر) درش انجام
(٣/٢٠) شده، حدود ۵٠٠٠سال قدمت داره. اولین دودمان بزرگ چین که این ناحیه رو به قلمرو چین اضافه کرد، دودمان سونگ بود که مردمش مال یکی از اقوام اصلی و باستانی چینی بنام "قوم هان" بودن.
میزنیم جلو تا برسیم به قرن ١۶ام. تا اون زمان، چین ارتباط مستقیم و خاصی با اروپا نداشت،
(١/١١) وقتی از کشورهای "استعمار شده" بین قرون ١۵ام تا ١٩ام حرف میزنیم، همش تصویر یکسری کشور کاملا بیدفاع و مظلوم به ذهن میاد، درحالیکه بعضیا خوب از خجالت استعمارگران دراومدن.
بهترین مثال، "سریلانکا"ست؛ زمان رسیدن پرتغالیها.
جزیره سریلانکا (که اون زمان اسمش "سیلان" بود)
(٢/١١) پر از معابد ثروتمند و مردمی آرام و صلحطلب بود که بهشون میگفتن مردم "شینگالی"؛ تا اینکه پرتغالیها سر رسیدن. اونا اینقدر به طلا و جواهرات معابد ناخنک زدن و اینقدر دنبال زنان شینگالی افتادن و آزارشون دادن که خلقیات شینگالیها از این رو به اون روز شد.
البته شینگالیها
(٣/١١) از اسلحههای اروپایی خوششون نمیومد و به روش خودشون خشونت به خرج میدادن؛ مثل مخفی شدن، کمین کردن و دام گذاشتن توی جنگلها! قطعا تفنگ سلاح خطرناک و اکثراً مؤثریه ولی وقتی ناگهان یه شینگالی یه تخت سنگ بزرگ رو از ناکجاآباد حواله مغزتون میکنه، دیگه کاری ازش برنمیاد!
❇️مجموعه #جنگ_سرد (١۵):
(١/١٨) در مرحله دوم نیمچه کودتای کمونیستی سال ١٩٩١ در شوروی هستیم.
کودتا در روز ١٩آگوست رسماً شروع شد و با روز اولش با سخنرانی پرشور یلتسین در مقابل کاخ سفید (ساختمان پارلمان روسیه) به پایان رسید و با وجود قلع و قمع رسانهای، بازتاب خوبی گرفت.
(٢/١٨) روز ٢٠آگوست درجه اضطراب سران کودتا روی ١٠٠٠ بود، جوریکه تصمیم گرفتن مستقیما به صورت نظامی با یلتسین شاخ به شاخ بشن بلکه سرجاش بشینه.
در همین راستا ژنرال "کالینین" که توسط "یانایف" (جانشین زوری گورباچف) به فرماندهی نظامی کل ناحیه موسکو انتخاب شده بود، اعلام کرد
(٣/١٨) که از ساعت ١١شب ٢٠آگوست تا ساعت ۶ صبح روز بعد حکومت نظامی مطلق برقراره. برای همین هم اطرافیان یلتسین شستشون خبردار شد که خبراییه و به احتمال قوی ساختمان پارلمان در خطر حمله نظامیه.
با وجود نداشتن اسلحه و وسیله دفاعی، افراد حاضر در ساختمان پارلمان شروع کردن به