درسال ۲۰۰۸ یک دختر ۱۸ ساله به اسم ماری با پلیس تماس گرفت و گزارش داد که مورد تجاوز قرارگرفته. درتحقیقات پلیس مدرک قابل اعتنایی پیدا نشد و موارد متعددی از تناقض در روایتهای ماری از ماجرا مشاهده شد. درنتیجه ماری به دروغگویی و تلاش برای جلب توجه متهم شد
اما طولی نکشید که با تکرار وقایع مشابه معلوم شد که اصل ماجرا ساختگی نبوده و ماری صرفا قربانی یک واکنش دفاعی مغز بود که در اون، جزئیات یک اتفاق وحشتناک در حافظه دستکاری میشه: اختلال تجزیهای یا dissociative amnesia.
این واقعه دستمایه نگارش یک کتاب و مینیسریال Unbelievable شد
۲/
در همه جای دنیا، حتی کشورهایی که از لحاظ شاخصهای اجتماعی رتبه بالایی دارند، جرائم جنسی کمترین درصد گزارش رو داره.
طبق آمار، بین ۹۰ تا بالای ۹۹ درصد این جرائم بدون پیگیری باقی میمونن. مثلا گزارشی که پارسال در نیوزیلند منتشر شد رقم ۹۴ درصد رو ذکر میکنه: rnz.co.nz/news/national/…
از اون طرف، درصد قابلتوجهی از زنان و مردان در طی زندگی انواع مختلفی از خشونت جنسی رو تجربه میکنن. اما علیرغم گستردگی این پدیده، هنوز در نظر خیلیها یک معضل جدی به حساب نمیاد.
شاید یکی از دلایلش همین درصد اندکِ گزارش جرایمه.
(نمودارها و آمارهای زیر از منابع مختلف جمعآوری شده)
تحقیقات انجام شده درباره این مساله، چند دلیل رو ذکر میکنن. این دلایل طبعا مربوط به یک جامعه آماری خاص با فرهنگ و شرایط اجتماعی منحصربهفرده؛ ولی بسیاری از اونها رو میشه تعمیم داد.
رابطه فرد قربانی با متجاوز یک فاکتور تعیینکننده در احتمال گزارش جرمه و خیلی از دلایل تحت تاثیر این عامل اصلی هستند.
بسیاری از قربانیان در برابر متجاوز احساس ضعف و بیپناهی میکنن و ترس از انتقام باعث میشه که واقعه رو مخفی کنن. در مواردی هم فقدان مدارک کافی مزید بر علت میشه.
خودملامتگری یک عامل دیگهست که فرد رو از حرف زدن درباره موضوع منصرف میکنه. گاهی اوقات که واقعه برای یک فرد معتمد افشا میشه، ممکنه با بروز نشانههای ناباوری یا حتی پرسیدن سوالات ظاهرا بیمنظور (از قبیل: چرا دعوتش رو قبول کردی؟) این سرزنش خویشتن تشدید بشه. vice.com/en/article/gyj…
گزارش و پیگیری جرم، غالبا مستلزم یادآوری و تعریف چندبارهی اتفاقاته. برای خیلی از قربانیان بار روانی این پروسه قابل تحمل نیست و ممکنه حتی با وجود مدارک قوی، توان پیگیری سریع موضوع رو نداشته باشن.
اینجور مواقع حمایت قوی ازطرف خانواده و دوستان لازمه که افراد کمی در این حد خوششانسن
مساله دیگه اینه که اتهام آزارجنسی ازلحاظ حقوقی مسئولیت سنگینی رو متوجه شاکی میکنه و فرد قربانی باید نهایت دقت رو در روند پیگیری قانونی اعمال کنه. اما همونطور که در این مقاله توضیح میده، بسیاری از قربانیان در یادآوری جزئیات یک اتفاق وحشتناک دچار مشکل میشن time.com/3625414/rape-t…
علاوه بر دلایل شخصی، یه سری فاکتورهای مهم مربوط میشه به فرهنگ و اجتماع.
غالبا از متجاوزین با عنوان هیولا و monster یاد میکنن برای انزجار از عمق زشتی کار. اما از طرفی، این باعث میشه تو ذهن اکثر افراد تصویر خاصی از یک فرد متجاوز شکل بگیره. و وقتی اون شخص با این تصور همخوانی نداره/
ناخودآگاه یک واکنش دفاعی در مغز ایجاد میشه که ممکنه به شکل توجیهتراشی و سرزنش قربانی بروز کنه.
در جوانترها نیاز به پذیرفته شدن از سوی جمع و تعلق به یک گروه خیلی پررنگتره. لذا ترس از این سرزنش و واکنشهای منفی تبدیل میشه به یک عامل بازدارنده قوی در گزارش جرم.
اینجا نباید از نحوه تعریف یا طبیعی جلوه دادن رفتارهای آزارگرانه هم غافل شد. در بعضی تحقیقات به این مساله اشاره شده که درصدی از قربانیان به دلیل نبود آموزش، اصولا آگاهی نداشتن که رفتاری که با اونها شده جرم بوده.
این عامل البته در سنین پایین خیلی پررنگتره. wsj.com/articles/the-c…
دلایل دیگهای ازقبیل شرم و ترس از آبرو هم بیشتر به فرهنگ ربط دارن و شدت تاثیر اونها در جوامع مختلف متفاوته. ممکنه در جایی تبدیل بشه به عامل اصلی و جای دیگه کمترین اهمیت رو داشته باشه.
یک گروه دیگه از عوامل مربوط میشه به قانونگذاری و حکومت و نواقص قانونی در برخورد با این مساله.
بسیاری از افراد به دلیل ناامیدی از حمایت قانونی، یا حتی از ترس بدرفتاری مأموران قانون از پیگیری جرم منصرف میشن.
اینجا مرور خلاصهای انجام داده بر مهمترین تحقیقات موجود در این زمینه. نکته مهم اینه که هر تحقیق بر گروه خاصی متمرکز شده با دلایل کاملا متفاوت: journalistsresource.org/health/sexual-…
اما شناسایی موانع موجود و تلاش برای رفع اونها تنها بخشی از مسألهست؛ و باید انگیزههای گزارشدهندگان رو هم بررسی کرد. چارهاندیشی برای تقویت این عوامل هم جزء مهمی از راهحله.
از اونجا که داره طولانی میشه، صرفا به نتایج یک تحقیق اشاره میکنم که اینجوری بهشکل نمودار درش آوردم:
قبل از جمعبندی حیفه به یک موضوع دیگه اشاره نکنم. مردان در زمینه گزارش جرم به مراتب مشکلات حادتری دارن. هم از این لحاظ که زیاد بهش پرداخته نمیشه و هم کلیشههای فرهنگی در ذهن افراد و جامعه بسیار سنگینتره.
این گزارش گاردین درباره تجاوز به مردان در زمان جنگ/ theguardian.com/society/2011/j…
واقعا وحشتناکه. اکثر قربانیان از فاش کردن قضیه، حتی برای نزدیکترین افراد خانواده ابا دارن. مثلا یه جا با ژان پل مصاحبه میکنه که بر اثر تجاوزات مکرر، الان موقع راه رفتن دچار خونریزی میشه.
میگه من ماجرا رو حتی به برادرم هم نگفتم. چون میترسم با خودش فکر کنه برادر من دیگه مرد نیست
میگه در آفریقا هیچ مردی حق نداره آسیبپذیر باشه. حتی در اغلب مواقع وقتی زنان میفهمن که شوهرشون در جنگ مورد تجاوز قرار گرفته اونها رو ترک میکنن.
این مقاله هم درباره تجاوز به مردان از سوی زنان و مشکلاتیه که قربانیان باهاش مواجه میشن. از عدم باور یا تمسخر/ theguardian.com/commentisfree/…
تا طرد اجتماعی. درمتن مقاله یه لینک از ردیت هست که در اون، مردانی از این تجربه خودشون گفتن. درمواجهه با اینجور اخبار، اولین واکنشی که حتی ازسوی لیبرالترین افراد هم نشون داده میشه خندیدن به قضیهست. انکار و تمسخر این مسائل بهمراتب عادیتره؛ که پیگیری موضوع رو عملا غیرممکن میکنه
نهایتا میرسیم به اینکه چه باید کرد؟
بخشی از راهحل مربوط میشه به قانونگذاری و پیشبینی مجازاتهای متناسب، حمایتهای قانونی/روانی از قربانیان، فرهنگسازی وآموزش، که بیشتر وظیفه دولت و NGOهاست.
اما جامعه هم دراین زمینه وظایفی داره که قطعا اهمیتش کمتر نیست
خطر طرد و عدم درک ازسوی جامعه یکی از مهمترین عوامل سکوت قربانیان تجاوزه. جنبش #MeToo در آغاز بااین هدف شکل گرفت که بتونه این مانع فرهنگی رو تاحدی از سر راه برداره. قطعا مثل همه حرکتهای اجتماعی اشکالاتی هم داشته و سوءاستفادههایی ازش صورت گرفته؛ اما بد نیست نگاهی به آمار بندازیم
این مقاله توضیح میده که از زمان آغاز این حرکت، نهتنها روند تصویب قوانین حمایتی و تبعیضزدا درکشورهای مختلف سرعت گرفته، بلکه تعداد گزارشهای قربانیان بین ۲ تا ۵ برابر افزایش داشته.
در مجموع، منصفانه میشه گفت که برآیند این حرکت تو زمینههای زیادی مثبت بوده
به هرحال، ما به عنوان یک شهروند عادی وظیفه داریم که بهجای تخطئهی کلیت یک حرکت مثبت اجتماعی، از نقاط قوتش حمایت کنیم و در راستای اصلاح نقاط ضعفش تلاش کنیم.
اگر عمری باقی بود، تو قسمت دوم این یادداشت مروری خواهد شد بر نقاط ضعف و اشکالاتی که این جنبش تابحال باهاش مواجه بوده.
n/n
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
یه اپلیکیشن هست به اسم CuddleComfort. اینجوریه که اونایی که بغل لازم دارن توش درخواست میدن. یه سری بغلکننده حرفهای هم قبلا ثبتنام کردن که این خواستهها رو برآورده میکنن. هدف هم صرفا بغل کردنه ونه هیچ کار دیگه.
از نتایج کرونا این بود که تماس فیزیکی آدمها به حداقل رسید...
۱/n
اما تماس فیزیکی چه نقشی در زندگی و سلامت ما داره و آیا واقعا مساله مهمیه؟
مقالهای که ۸ ماه پیش در نیوساینتیست منتشر شد تاثیر همهگیری برکاهش میزان تماس و بغلکردن، و اثرش بر سلامت روانی افراد رو بررسی میکنه. اینجا از اختلالی اسم میبره باعنوان فقدان بغل newscientist.com/article/mg2473…
میگه ۶۰ درصد آمریکاییها در ماه اول قرنطینه گفتن که بغل لازمن؛ درحالی که فقط یکپنجمشون تنها زندگی میکردن.
ضمنا اونهایی که نیاز به بغل داشتن در شاخصهای اضطراب، افسردگی، خستگی، اختلال خواب و استرس بعداز سانحه نمرات بالاتری کسب میکردن. و اینکه این اختلال در افراد تنها بیشتر بود
درسالهای اوج جنگ سرد و پس از ماجرای خلیج خوکها، جنگ جهانی سوم از موضوعات موردتوجه کتابها و صنعت سرگرمی بود. تو این کلیپ هم یک استندآپ کمدین این موضوع رو دستمایه طنز و لودگی قرار میده.
نکته جالب: این خواننده/آهنگساز، دانشجوی هاروارد و استاد ریاضی دانشگاه کالیفرنیا هم بوده
۱/
تام لرِر (Tom Lehrer) لیسانس ریاضیشو از هاروارد گرفت و وقتی وارد دوره دکترای این دانشگاه شد، تصمیم گرفت آهنگسازی و اجراهای کمدی رو هم بهطور جدی دنبال کنه. در این اثنا مدتی هم در NSA مشغول کار بود.
سبک خاص کمدی و آهنگهای فکاهی که اجرا میکرد در مدت کوتاهی شهرت جهانی یافت.
۲/
موضوعاتی که انتخاب میکرد اغلب از نوع فکاهی و کمدی سیاه بود. مثلا یه آهنگش با عنوان مسموم کردن کبوترها در پارک! از زبان آدم مریض سایکوپتی بیان میشه، که از سرگرمیاش دادن دونه سمی به کبوترها و شکنجه اوناست.
شاید بشه گفت لرر از پیشگامان یک نوع رپ هم بود که من اسمشو گذاشتم رپ آموزشی:
کتابهای ریاضیات جدید رو بچههای اوایل دهه ۶۰ و ماقبل اون به خاطر دارن. این کتابها شامل مباحثی از قبیل ماتریسها، نظریه گراف و ریاضیات گسسته بود که چندان هم «جدید» نیستن و سطح مباحثش نسبتا بالاتر از الان بود.
اما چرا قدیمها انقدر سخت میگرفتن و چرا بهش میگفتن ریاضی جدید؟
۱/n
روسها با پرتاب ماهواره اسپوتنیک درسال ۱۹۵۷ آمریکاییها رو تحقیر کردند. این حس تحقیر اونقدر قوی بود که ازش با عنوان بحران اسپوتنیک (Sputnik crisis) یاد میشه و منجر به تحولات گستردهای در آمریکا شد. یکی از این تحولات در نظام آموزش دبیرستان و مخصوصا آموزش ریاضیات صورت گرفت.
۲/
در طی قرن ۱۹ و نیمه اول قرن ۲۰ ریاضیدانان روسی بارها سطح بالای خودشون رو به رخ آمریکاییها کشیده بودن. بحران اسپوتنیک این برتری رو دوباره یادآوری کرد و سیاستمداران آمریکایی رو به این فکر انداخت که شاید یکی از دلایل برتری فنی روسها نظام آموزشی و نحوه آموزش ریاضی در اون کشوره.
آندره بلوش (André Bloch) ریاضیدان فرانسوی، قضیه زیبایی در آنالیز توابع مختلط اثبات کرده که معروف شده به قضیه بلوش.
در شامگاه ۱۷ نوامبر ۱۹۱۷ آندره به همراه خانوادهش مشغول صرف شام بود که پس از بحثی که بینشون درگرفت، برادر، خاله و دایی خودش رو کشت؛ با ضربات متعدد چاقو.
۱/
بعد فریادزنان دوید تو کوچه و بدون هیچ مقاومتی خودشو تسلیم کرد.
آندره سال ۱۸۹۳ در یک خانوادهی اصالتاً یهودی متولد شد. دو برادر کوچکتر از خودش داشت و پدرش صاحب یک مغازه ساعتسازی در بزانسون بود. در کودکی والدینش رو ازدست داد و اقوام مادری سرپرستی سه برادر رو به عهده گرفتن.
۲/
آندره با جورج کمتر از یک سال اختلاف سنی داشت که باعث شد درنهایت همکلاس باشند. این دو برادر استعداد زیادی از خودشون نشون دادن و همیشه جزء رتبههای برتر بودن.
پس از اتمام دبیرستان در ۱۹۱۲ دو برادر یکسال خدمت سربازی رو گذراندند و بعد در امتحان ورودی إکول پلیتکنیک پذیرفته شدند.
در روزهای گذشته توییتی که افسردگی رو ربط میداد به راحتطلبی و اینکه شادبودن سختترین کاره، بحثبرانگیز شد.
تو این رشتهتوییت بهجای تمرکز رو اشتباهات واضح اون توییت و توضیح بدیهیات، به این مساله میپردازیم که افسردگی چه فایدهای برای ما داره و انسانها چرا افسرده میشن؟
۱ از n
یکی از اشتباهات رایج در برخورد با این مساله، ربط دادنش به اقتضائات دنیای امروزه و این تصور که افسردگی پدیدهایست مدرن.
اما یک بررسی کوتاه نشون میده که افسردگی قدمتی به درازای عمر انسان داره.
تا اوایل قرن بیستم از افسردگی با عنوان melancholia یاد میشد که درواقع نوع حاد افسردگیه.
قدیمیترین مورد ثبتشده از افسردگی مربوط به هزاره دوم پیش از میلاد تو بینالنهرین بوده. البته در لوحههای بجا مونده از تمدن بابل این بیماری رو به روح انسان ربط میدادن و ناشی از مسخ شدن با شیاطین میدونستن.
لذا حیطه تخصص کاهنان بود و پزشکان بهش کاری نداشتن journals.sagepub.com/doi/10.1177/01…
قضیه اساسی جبر میگه هر چندجملهای از درجه n دارای nتا ریشهست. حالا این یعنی چی؟
این مثالها رو ببینید. معادله درجه ۲ که تو راهنمایی حل میکردیم و دلتا براش حساب میکردیم، درواقع جوابش همون ریشههای چندجملهای درجه ۲ بود
منتها اونجا میگفتن اگر دلتا منفی باشه جواب نداره دیگه
۱/۶
قضیه اساسی یه فرق کوچولو داره با چیزی که تو راهنمایی خوندیم. میگه اونجابی که جواب نداره هم درواقع جواب داره، ولی جوابش اعداد مختلطه
اعداد مختلط رو هم که میشناسید همهتون.
مثلا این شکل ریشههای یک چندجملهای درجه ۳ رو تو صفحه اعداد مختلط نشون میده. یک ریشه حقیقی داره و دوتا مختلط
به اون عددایی که قبل از x میان، ضرایب چندجملهای گفته میشه. حالا میرسیم به اصل مطلب.
اگر ضرایب چندجملهای فقط ۱ یا ۱- باشه، بهش میگن چندجملهای لیتلوود. چندتا مثال از چندجملهای Littlewood رو تو این شکل میبینید.
حالا بیاین محل ریشههای اینا رو تو صفحه مختلط با نقطه مشخص کنیم: