به بهانه این توییت ارزنده آقا سیاوش، نقب کوتاهی بزنیم بر فضای سیاسی کلی طوائف لبنان
پیش فرض این رشتو بر این است که در لبنان هویت ملی در مقایسه با هویت های طائفه ای، وزن کم تری دارد و نتیجه آن را در کنش گری طائفه ای چند دهه اخیر ملت می توان دید.
در جامعه سیاسی لبنان، چهار طائفه اصلی و دو طائفه حاشیه ای داریم.
طوائف اصلی: 1- مسیحیان (با تمام شقوق آن) 2- اهل تسنن 3- شیعیان 4- دروزی ها
علاوه بر آن «علوی ها» و «اسماعیلیه» هم حضور و وزن محدودی در لبنان دارند.
2/12
مسیحیان لبنان هم تنوع مذهبی بالایی دارند هم تنوع سیاسی بالا.
حتی در کابینه هم معمولا سهمیه بندی مذهبی و سیاسی به شکل موازی لحاظ می شود.
مارونی، کاتولیک، ارتدوکس و ارمنی معمولا سهمیه مشخصی در دولت دارند. گاهی یک کرسی هم به وزیر «مسیحی اقلیت های مذهبی» می رسد.
3/12
از نظر سیاسی هم احزاب مسیحی متفاوتی وجود داره که در بین اون ها، حداقل دو حزب «التیار الوطنی الحر» (به رهبری «میشل عون») و «القوات اللبنانیة» (به رهبری «سمیر جعجع») به عنوان قطب های اصلی در حال رقابت با هم هستند.
در میان دروزی ها، گرچه «ولید جنبلاط» و حزب سوسیالیست پیشرو مشهورتر و باسابقه تر می باشد؛
اما «طلال ارسلان» و حزب دموکراتیک لبنان رقیب سیاسی جدی به حساب می آید و در بسیاری از کابینه ها، سهمیه وزیر دروزی به طلال ارسلان و حزب وی رسیده است.
و با توجه به اين كه در فرهنگ سیاسی لبنان، رهبری حزب از پدر به پسر به ارث می رسد، به سرعت «سعد الحریری» جایگزین پدر در رهبری حزب المستقبل شد و حتی در فاصله اندکی به نخست وزیری رسید.
اين در حالی است که سعد الحریری طی کم تر از دو دهه، چند شکست سیاسی را در کارنامه ثبت کرده...
9/12
اگر به چند دهه قبل برگردیم، «حزب المستقبل» و «رفیق الحریری» رهبر یکه تاز جامعه اهل تسنن لبنان نبودند.
بلکه «سلیم الحص» خارج از دایره حزب المستقبل، از رهبران درجه یک سنی لبنان محسوب می شد.
آیا شاهد پایان دوره هژمونی المستقبل بر جامعه اهل سنت لبنان خواهیم بود؟
اهمیت این سئوال در اوج گیری احتمالی دو قطب جدید است که چارچوب های حزب المستقبل را برنتابیدند. هر دو زمانی عضو یا متحد این حزب بوده؛ اما راه خود را جدا کردند:
- نجیب میقاتی
- نهاد مشنوق
این دو را می توان دو قطب متضادی دانست که هژمونی المستقبل را می توانند تهدید کنند!
11/12
نجیب میقاتی را می توان نماد «سازگاری» و «رواداری» (در حد همراهی حداکثری) با رقبا و مخالفین المستقبل دانست؛ خواه مقاومت، خواه میشل عون و میشل سلیمان!
نهاد مشنوق را بايد نماد «اصولگرایی» و «رادیکالیسم» در جامعه اهل تسنن خواند که به شدت بر طوائف رقیب به ویژه مقاومت می تازد.
12/12
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
برای اولین بار طی چند دهه اخیر،
همبستگی هویتی و جنبش فراگیر میان تمام فرزندان ملت فلسطین شکل گرفت.
از فلسطینیهای داخل (عرب ۴۸) در حیفا، لد و...
تا آوارگان ساکن اردوگاههای فلسطینی در لبنان، سوریه، اردن و...
از کرانه باختری تا غزه
و بالاخره اعراب قدس (اورشلیم)
حیفا، سومین بزرگترین شهر اسرائیل است.
تنها ۱۰ درصد جمعیت آن را اعراب تشکیل میدهند و نسبت مسلمانان به حدود ۵ درصد میرسد!
از نظر جغرافیایی نیز خارج از مثلث عربنشین اراضی ۴۸ (اسرائیل) است.
از سال ۴۸ و اخراج فلسطینیها، شاهد تظاهرات گسترده نبوده است!
«ام الفحم»، مرکز یا مهمترین شهر در منطقه استراتژیک «المثلث» (بخش شمالی) است.
المثلث، منطقه عموما عربنشین داخل اراضی ۴۸ (اسرائیل) میباشد.
مقامات امنیتی رژیم، یکی از چالشهای امنیتی اسرائیل را بافت عربنشین المثلث میدانند.
حالا علیرغم اینکه دولت مرکزی، صرفا بر حدود ۶۰ تا ۶۵ درصد سرزمین سوریه سیطره دارد؛ اما مدتهاست سایه جنگ روزمره از این کشور دور شده است.
حکومت #بشار_الأسد امروز با چالشهای دوره #پساجنگ دست و پنجه نرم میکند. چالشهایی که از همان سالهای اوج جنگ قابل پیشبینی بود...
(۲)
سال ۹۵ (حدودا یک سال پساز حضور نظامی روسیه) در یک کنفرانس، مهمترین چالشهای مقاومت و حکومت سوریه را نه جنگ نیابتی، داخلی و مبارزه با تروریسم؛ بلکه مواردی دانستم که این روزها #دمشق با آن دست و پنجه نرم میکند.
بدون توجه به این مسائل، هیچ ثبات پایداری واقع نخواهد شد!
اگر از من میخواستند برای تحلیل ابعاد و پیامدهای «دیدار پاپ و آیت الله سیستانی» سه نفر متخصص را در ایران معرفی کنم، بیتردید یکی از آنها جناب آقای «سید رضا قزوینی غرابی» بود. @RezaGhazwini
این را بدون هیچ تعارف، ملاحظه یا مبالغهای عرض میکنم.
اقتضای توییتر، کوتاهنویسی و اکتفا به کدهای عمده است.
مشروح آن را باید در مقالات جداگانه برای اندیشکدهها یا سایتها نوشت.
لذا در اینجا تعدادی فکت را همراه با صورتبندی عمومی ارائه میدهم. البته در کامنتها میتوان پاسخ سئوالات را نوشت.
و اما اصل مطلب:
(۱)
این نکته مهم را مد نظر داشته باشیم:
هیچ کشوری در حوزه دیپلماسی به اقدام مهمی دست نمیزند؛ مگر اینکه چهار بعد زیر محقق شود:
۱- عدم تضاد با باورهای حاکم
۲- عدم تضاد با منافع حاکم
۳- فقدان مخالفت معنادار در لایههای همسطح یا مؤثر در هیئت حاکمه
۴- بستر مناسب داخلی و پیرامونی