از کتاب #تکنیکهای_شناختدرمانى اثر #رابرت_لیهی
1️⃣ ذهنخوانی (mind reading)
بهنظرتان بدون شواهد کافی میدانید که دیگران به چه چیزی فکر میکنند. مثل: ”جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است".
پیشبینی میکنید که حوادث آینده، بد از آب در میآیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید میکند. مثل: "در امتحان شکست میخورم" یا "کاری گیر من نخواهد آمد".
معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد بهشدت افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است. مثل: "افتضاح میشود اگر در دانشگاه قبول نشوم".
به خودتان یا دیگران، صفات کلی و منفی نسبت میدهید. مثل: "من آدم بدبختی هستم" یا "من آدم بیارزشی هستم".
مدعی هستید که کارهای مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند. مثل: "این کار از عهده همه بر می آید" یا "قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست".
تقریباً همیشه جنبههای منفی را میبینید و به جنبههای مثبت توجه نمیکنید. مثل: "هیچ کس مرا دوست ندارد".
بر پایه یک حادثه، الگوهای کلی منفی را استنباط میکنید. مثل: "این اتفاق همیشه برای من اتفاق میافتد" یا "در همه کارها شکست میخورم".
به وقایع پیرامون و انسانهای اطراف با دید همه یا هیچ نگاه میکنید. مثل: "همه مرا طرد میکنند" یا "تمام وقتم تلف شد".
بهجای اینکه حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید، بیشتر آنها را بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر میکنید. مثل: "باید کارم را خوب انجام بدهم" یا "باید در کنکور قبول شوم".
علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت میدهید و سهم دیگران در بروز مشکل را نادیده میگیرید. مثل: "ازدواجم بهم خورد، چون من مقصر بودم".
دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود میدانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش میکنید. مثل: "دیگران باعث عصبانیت من میشوند" یا "والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند".
حوادث را طبق معیارهای ناعادلانه تفسیر میکنید. خودتان را با کسانی مقایسه میکنید که از شما برترند و به این نتیجه میرسید که آدم حقیری هستید. مثل: "او خیلی موفقتر از من است" یا "شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد".
بهجای اینکه در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر میآید، بیشتر به این مسئله میاندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل میکردید. مثل: "اگر تلاش کرده بودم، شغل بهتری پیدا میکردم" یا "ای کاش این حرف را نمیزدم".
دائم از خودتان سوال میکنید چه میشود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمیشوید. مثل: "حرف شما درست است، اما چه میشود اگر مضطرب شوم؟" یا "چه میشود اگر نفسم در سینه حبس شود؟"
از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده میکنید. مثل: "چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری میافتد".